جدول جو
جدول جو

معنی سفته گر - جستجوی لغت در جدول جو

سفته گر
(سُ تَ / تِ گَ)
آنکه مروارید و امثال آن بسنبد. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفته جگر
تصویر تفته جگر
بیمار مبتلا به سل یا تب لازم، عاشق دل سوخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتنه گر
تصویر فتنه گر
فتنه انگیز، آنکه فتنه و آشوب برپا می کند، زیبا و دل فریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفته گوش
تصویر سفته گوش
کسی که گوشش را سوراخ کرده باشند، کنایه از برده و بنده و کنیز، غلام حلقه به گوش، مطیع، فرمان بردار، برای مثال من آن سفته گوشم که خاقان چین / ز ناسفتگان کرده بودم گزین (نظامی۵ - ۹۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ گَ)
حکاک. (منتهی الارب) (دهار) :
عقیق را چوبسایند نیک سوده گران
که آبدار بود با لبان تو ماند.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(سِکَ / کِ گَ)
سرکه فروشنده. خلال. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ / تِ وَ)
آنکه عیب سکته داشته باشد وآن را به تازی سکوت خوانند. (آنندراج) :
پای خردم ز سنگ جهال
اعرج شد و سکته ور شد اقوال.
درویش واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ / تِ جِ گَ)
کنایه از عاشق باشد. (برهان). عاشق مهجور. (انجمن آرا). عاشق. (ناظم الاطباء) ، جگرسوخته:
قرصۀ شمس شود قرصۀ ریوند ز لطف
بهر تفته جگران کآفت گرما بینند.
خاقانی.
، کسی را گویند که علت دق داشته باشد. (برهان). گرفتار بیماری دق و تب لازم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ گَ)
نام مورخ ایرانی که دو مورخ یونانی: مالالاس و تئوفانس مطالب خود را از وی گرفته اند و در جای دیگر باین نام برنخورده ایم. رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 383 شود
لغت نامه دهخدا
(فِ نَ / نِ گَ)
آنکه ایجاد فتنه کند. فتنه جو. فتنه انگیز:
چون ز فتنه گران تهی شدجای
پیش خود فتنه را نشاند ز پای.
نظامی.
رجوع به فتنه انگیز شود
لغت نامه دهخدا
(سُ گَ)
مرکّب از: سفت ’سفتن’ + گر، پسوند شغل و مبالغه، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، شخصی را گویند که مروارید و مرجان و امثال سوراخ میکند. (برهان) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوده گر
تصویر سوده گر
ساینده فلز و سنگ قیمتی خرد کننده احجار کریمه و فلزات
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گوشش را سوراخ کرده یا خود سوراخ باشد، فرمانبردار مطیع تابع، غلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفید گر
تصویر سفید گر
آنکه ظرفهای مسین را سفید کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنه گر
تصویر فتنه گر
آشوبگر آنکه ایجاد فتنه کند فتنه انگیز آشوبگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکته ور
تصویر سکته ور
کسی که بیماری سکته داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفته جگر
تصویر تفته جگر
گرفتار بیماری دق گرفتار بیماری تب لازم، عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفت گر
تصویر سفت گر
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن را سوراخ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخته گر
تصویر اخته گر
مسئول عقیم سازی از طریق ایجاد نقصان در بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره گر
تصویر سره گر
ناقد، صراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفته گوش
تصویر سفته گوش
((سُ تَ))
کسی که گوشش را سوراخ کرده باشند، کنایه از برده، غلام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفت گر
تصویر سفت گر
((سُ. گَ))
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن ها را سوراخ کند
فرهنگ فارسی معین
افسونگر، عشوه ساز، فتان، فتنه انگیز، فریبنده، فریبا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استیلاجو، سلطه جو، سلطه طلب، سیطره جو
متضاد: سلطه پذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فتح گر
تصویر فتح گر
Conqueror, Conquistador
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رشد مرحله ای از شالی، غلاف دار شدن خوشه ی شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که شغلش قالب ریزی است، ریخته گر
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
از مناطق کوهستانی و ییلاقی شاه کوه و ساور استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از فتح گر
تصویر فتح گر
conquistador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فتح گر
تصویر فتح گر
завоеватель , конкистадор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فتح گر
تصویر فتح گر
Eroberer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فتح گر
تصویر فتح گر
zdobywca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فتح گر
تصویر فتح گر
завойовник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فتح گر
تصویر فتح گر
conquistador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی